- دقایقی در زندگی هست که دلت برای کسی آنقدر تنگ می شود، که می خواهی او را از رویاهایت بیرون بکشی
و
در دنیای واقعی بغلش کنی…
- حال من، حال اسیری ست که هنگام فرار…
یادش افتاد کسی منتظرش نیست، نرفت…
- دیگر نمی دانم بیداری چه حسی دارد:
چون در جستجوی تو مدام در حال سفر از یک رویا به رویای دیگرم…
- شهریار نوشت:
چشم خود بستم که دیگر، چشم مستش ننگرم!
ناگهان دل داد زد: دیوانه! من می بینمش…
- دلتنگی مثل نواریست که:
یک طرفش صدای پای آمدنت را می دهد…
و
طرف دیگرش صدای پای رفتنت را…