دلتنگی

دلتنگی
  • دقایقی در زندگی هست که دلت برای کسی آنقدر تنگ می شود، که می خواهی او را از رویاهایت بیرون بکشی

و

در دنیای واقعی بغلش کنی…

  • حال من، حال اسیری ست که هنگام فرار…

یادش افتاد کسی منتظرش نیست، نرفت…

  • دیگر نمی دانم بیداری چه حسی دارد:

چون در جستجوی تو مدام در حال سفر از یک رویا به رویای دیگرم…

  • شهریار نوشت:

چشم خود بستم که دیگر، چشم مستش ننگرم!

ناگهان دل داد زد: دیوانه! من می بینمش…

  • دلتنگی مثل نواریست که:

یک طرفش صدای پای آمدنت را می دهد…

و

طرف دیگرش صدای پای رفتنت را…